جدول جو
جدول جو

معنی خروس آباد - جستجوی لغت در جدول جو

خروس آباد
(خُ)
از دههای سدن رستاق. (ازترجمه فارسی مازندران و استرآباد رابینو ص 168)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خراب آباد
تصویر خراب آباد
دنیا، مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم برای مثال بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد (حافظ - ۲۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، در 13هزارگزی شمال شرقی قره آغاج و 20هزارگزی جنوب راه مراغه به میانه در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 187 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سارها، محصولش غلات و نخود و بزرک، شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری نیشابور، منطقه ای است جلگه ای و هوایی گرم دارد، سکنۀ آن 506 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و فارسی سخن میگویند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل مردم مالداری است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام محله ای است به مغرب سمرقند، و قبر تیمور در مدرسه محمد سلطان نوادۀ تیمور به همان محله، و قبر محمد سلطان نیز به همان مدرسه است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از قرای مرو است. (معجم البلدان). در دوفرسخی مرو است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه شهرستان خوی و 585هزارگزی جنوب باختری خوی و 10هزارگزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی قرار دارد. دره ای است سردسیر و 47 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و ساکنان آن از ایل شکاکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ترساباد، نام محلی است و از آنجاست ابومحمد ترسابادی نحوی معاصر زجاج و ابن کیسان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
قصبه ای است قریب به بدلیس در کوه افتاده و طرف مشرق آن گشاده، در طرف غربی اش کوهی بلند و دامنه اش دلپسند، در قدیم شهری آباد بوده شیخ حسن چوپانی آنرا خراب نموده، اکنون قریب هزار باب خانه در آن معمور است و بخوبی آب و هوا مشهور می باشد. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش شهرستان کرمانشاهان. دارای 410 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آن غلات آبی و دیمی و انگور و قلمستان و چغندر قند است. شغل اهالی زراعت و در تابستان از علی آباد اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
آنکه علاقه به تربیت خروس دارد و خروس فربه می کند برای جنگ با خروس دیگر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
هر جای مزروع و دلکش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ / دُو جَ فَ)
ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان، واقع در شش هزارگزی جنوب سعیدآباد و دوهزارگزی باختر شوسۀ بندرعباس به کرمان. دارای سی تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خوِ)
دهی است از دهستان پهلوی دژ بخش بانۀ شهرستان سقز، واقع در جنوب خاوری بانه و شمال عباس آباد. این دهکده کوهستانی و سردسیر و با 255 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول غلات و توتون و ارزن و زغال. شغل اهالی زراعت و زغال فروشی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج، واقع در جنوب خاوری پاوه و جادۀ اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، این ده کوهستانی و سردسیر است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و مختصر توتون و شغل اهالی زراعت، راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گیتی. جهان. این عالم. (از ناظم الاطباء). کنایه از دنیا. (از آنندراج) :
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم بگنجی درین خراب آباد.
حافظ.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد بدین دیر خراب آبادم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان پشت رود بخش فهرج شهرستان بم، واقع در 21هزارگزی جنوب شوسۀ بم به زاهدان. جلگه، گرمسیر. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، حنا و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت. واقع در 67هزارگزی جنوب سبزواران. سر راه کلاشکرد سبزواران. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرمسیری و مالاریایی است. بدانجا 75 تن سکنه زندگی می کنند که فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و خرماست. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان روداب بخش فهرج شهرستان بم. سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حنا و خرما است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ویران آباد به گواژه: این جهان آنچه که آبادی وی از ویرانی است، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب آباد
تصویر خراب آباد
((خَ))
کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی معین
جهان، دنیا، گیتی، عالم سفلی
متضاد: عالم علوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از دهستان کالج نور، روستایی در شرق کردکوی که نام.، روستایی در حومه ی نور
فرهنگ گویش مازندرانی